bazihananeh

bazihananeh

خانمی یک طوطی گران قیمت خرید

چهارشنبه پنجم 6 1399

خانمی یک طوطی گران قیمت خرید، اما روز بعد آن را به مغازه برگرداند، او به صاحب مغازه گفت این پرنده صحبت نمی کند. صاحب مغازه گفت: آیا در قفسش آینه ای هست طوطی ها عاشق آینه هستند، آن ها تصویرشان را در آینه می بینند و شروع به صحبت می کنند. آن خانم یک آینه خرید و رفت. روز بعد باز آن خانم برگشت. طوطی هنوز صحبت نمی کرد. صاحب مغازه پرسید: نردبان چه آیا در قفسش نردبانی هست طوطی ها عاشق نردبان هستند. آن خانم یک نردبان خرید و رفت. اما روز بعد باز هم آن خانم آمد. صاحب مغازه گفت: آیا طوطی شما در قفسش تاب دارد نه خب مشکل همین است. به محض این که شروع به تاب خوردن کند، حرف زدنش تحسین همه را بر می انگیزد. 

 آن خانم با بی میلی یک تاب خرید و رفت. وقتی که آن خانم روز بعد وارد مغازه شد، چهره اش کاملأ تغییر کرده بود. او گفت: طوطی مُرد. صاحب مغازه شوکه شد و پرسید: آیا او حتی یک کلمه هم حرف نزد آن خانم پاسخ داد : چرا، درست قبل از مردنش رو به من کرد و با صدای ضعیفی گفت آیا در آن مغازه غذایی برای طوطی ها نمی فروختند! 


داستان زندگی برخی از ما هم همینطوره، متن و اصل نیازها و زندگی را فراموش کرده ایم و فقط نظر به حاشیه ها دوخته ایم! اگر سرگرم ظواهر زندگی و تجملات شویم، لذت بردن از زندگی و اصل زندگی را فراموش می کنیم و فرصت عمر را از دست می دهیم.


(0) نظر

روزی ابوسعید در بیابانی به آسیابی رسید.

جمعه سی یکم 5 1399

روزی ابوسعید در بیابانی به آسیابی رسید.

بر آسیاب سلام کرد، سر به سجده نهاد و تعظیم  و تکریم نمود.


یارانش با شگفتی دلیل این کار را از او پرسیدند. ابوسعید گفت: او خصلت پیامبران را دارد،


اول آن که پای بر زمین دارد و پیوسته در 

خود سفر می کند.

دوم آن که درشت می گیرد و نرم تحویل می دهد.


کدام یک از شما سخن درشتی را می شنوید و سخنی لطیف باز می گویید؟



 از کتاب لطفا گوسفند نباشید_محمود نامنی

(0) نظر
X